خود را بـــــاور کـن

 

خود را بـــــاور کـن

وقتی راه رفتن آموختی ، دویدن بیاموز. دویدن که آموختی ، پرواز را بیاموز .

راه رفتن بیاموز ، زیرا راه هایی که میروی جزئی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند.

دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زود باشی، دیر است.

پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی ، برای آن که به اندازه ی فاصله ی زمین تا آسمان گسترده شوی.

من را رفتن را از یک سنگ آموختم. دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت.

باد ها از رفتن به من چیزی نگفتند ، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند.

پلنگان ، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند.

پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند ، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آنرا به فراموشی سپرده بودند.

اما سنگی که درد سکون را کشیده بود ، رفتن را می شناخت.

کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود ، دویدن را می فهمید.

و درختی که پاهایش در گل بود ، از پرواز بسیار می دانست.

آن ها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت.

 

نــظر فرامــــوش نــــــشه!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 17 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:26 توسط امیرحسین فرزاد |